بودن یا نبودن
بودن یا نبودن
پرده دوباره بالا رفت. بازیگر معروف وارد صحنه شد. به گوشه ای از صحنه رفت. مکثی کرد و رو به افق فریاد زد:
-بودن یا نبودن مسئله این است.
ناگهان در سکوت سالن یکی از ته سالن داد زد:
- دادن یا ندادن مسئله این است.
بقیه تماشاچی ها برگشتن وبه عقب نگاه کردن. ولی بازیگر که درنقش فرو رفته بودتوجهی نکرد. منولوگش را ادامه داد و بلندتر گفت:
- آیا شایسته ترآن است..
دوباره کلامش بریده شد. اینبار صدای ته سالن بلندتر از صدای بازیگر پیچید:
- آیا شایسته ترآن نیست که چکتو پاس کنی وقال قضیه بکنی یا همین الان پلیس خبر کنم وآبرورزی کنم.
با این فریاد بازیگر از نقش بیرون پرید به سمت تماشاچیان گامی برداشت. به جماعت خیره شد. لبخندی زد. سری تکان داد. خنجری که در غلاف بقل لباسش بود را بیرون کشید و گفت:
- مردن، آسودن سرانجام همین است و بس.
خنجر را در پهلو فرو برد. فریاد تماشاچیان بلند شد..
(نویسنده: بیژن حکمی حصاری)