bijinet

داستان رمان فیلم نامه نمایشنامه

bijinet

داستان رمان فیلم نامه نمایشنامه

bijinet

تمام نوشته های این وبلاگ اورجینال بوده و نوشته بیژن حکمی حصاری است.

من بیژن حکمی دانش آموخته سینما گرایش فیلم نامه از دانشگاه هنر تهران هستم و مدت ده سال در این حوزه فعالیت می کنم.
.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

سکانسی از فیلم نامه بی صورت

يكشنبه, ۱ مرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۵۵ ق.ظ

سکانسی از فیلم نامه بلند بی صورت(ثبت شده در بانک فیلم نامه خانه سینما)

 

داخلی-بالکن –خانه نرگس/خارجی-ماشین مهراب


نماهایی در دو صحنه زیر به شکل موازی به هم کات می شود. نرگس که درون ماشین با مهراب صحبت می کند و شیرین که پشت به خورشید در حال غروب در ضد نور ایستاده است. خورشید آرام آرام پایین می رود.
شیرین زیر لب کلمه "بی بی" را آرام و ملتمسانه تکرار می کند. ابتدا آرام اما در حدی که بشنویم. آرام و ملتمسانه و آهنگین. دوربین در ضد نور به او نزدیک می شود. هر چه دوربین به او نزیک تر می شود، صدایش را کمتر می شنویم. کم کم تنها تکان خوردن لباهایش را می شنویم. و کم کم صدایش از التماسی آهنگین به فریاد خفه و اگزجره شده تبدیل میشود. به بسته کامل او که می رسیم. انگار کم فریادها را غورت داده و لبها دیگر تکان نمی خورد. فقط خشم درون که توان بیرون ریختن ندارد در عضلات چهره اش منعکس شده. صورتی پر از خشم و بغضی که کم کم از دل این خشم نمایان می شود


خارجی- ماشین مهراب


 از دور از زاویه دید شیرین، به بی ام دبلیو مهراب، نزدیک می شویم که در این کوچه بمبست و باریک غریبه به نظر می رسد. نرگس و مهراب درون ماشین نشسته اند. شیشه ها بالاست و صدایی نمی شنویم. سکوت مطلق و تنها صدای آرام و ملتمسانه " بی بی" گفتن شیرین که به روی این صحنه کشیده می شود.
نرگس حرف می زند و مهراب مرتب سرش به تایید حرف های نرگس تکان می خورد. {با هر تایید او به نمای صحنه قبل کات می شود. لحظه ای سراغ شیرین می رویم. به او نزدیک می شود و دوباره به این صحنه کات می شود.} مهراب با قیافه حق به جانب سرش پایین است و درست در لحظه ای که می خواهد با تایید سر به نرگس اطمینانی بدهد، سرش را بلند می کندt به او نگاهی می کند و سری تکان می دهد. کم کم به توشات نرگس مهراب می رسیم. جایی که نرگس لحظه ای سکوت می کند. مهراب سر بلند کرده و دو دستش را روی چشمانش می گذارد. لحظه ای صحبت می کند و نرگس با مکثی، لبخندی رضایت بخش می زند.


خانه نرگس/چندی بعد


نرگس در خانه را باز می کند و وارد می شود. شیرین رو بالکن ایستاده است. نگاه خیره اش باعث می شود پیرزن دم در بایستد و به او خیره شود. پیرزن آرام به سمت دختر و نگاه خیره، پرسشگر و سرزنشگرش حرکت می کند. روبروی    او می ایستد.
        دختر        قبول کردی؟
        نرگس        می خوام با خیال راحت بمیرم
        دختر        و من با خیال ناراحت زنده بمونم
        نرگس        نمی ذارم کسی ناراحتت کنه
        دختر        بی بی نارحتم
        نرگس        بدون من می خوای چکار کنی؟
        دختر        تو چهل سال بدون من چکار کردی؟
        نرگس         فرق داره..فرق داره..( پورخندی می زند و کم کم می خندد و دیالوگ را تکرار می کند)

صدای خنده شیرین کم کم به حق حق تبدیل می شود. دختر از پیرزن جدا می شود و به سمت گوشه دیگر بالکن رو به خورشید تنها سرخی از آن باقی مانده می ایستد. پیرزن مکثی می کند به سمت او می رود. کنار او می ایستد. دستش را می گیرد و نوارش می کند
        نرگس        می شناسمش. نااهل نیست.
        دختر        ساده ای بی بی

نویسنده: بیژن حکمی حصاری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی