bijinet

داستان رمان فیلم نامه نمایشنامه

bijinet

داستان رمان فیلم نامه نمایشنامه

bijinet

تمام نوشته های این وبلاگ اورجینال بوده و نوشته بیژن حکمی حصاری است.

من بیژن حکمی دانش آموخته سینما گرایش فیلم نامه از دانشگاه هنر تهران هستم و مدت ده سال در این حوزه فعالیت می کنم.
.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سریال ترکی» ثبت شده است

۱۰
تیر
۰۲

خرده دعواهای زن و شوهری-محند

خانومشون که غرق تی وی بود، گفت:

  • یه چایی برام می ریزی؟

آقاشون که آنسوتر سرش تو گوشیش بود، سری به تایید تکان داد. ولی بلند نشد. چندی بعد خانومشون داد زد:

  • محند با توام

آقاشون مکثی کرد. با تعجب سرشو بلند کرد و پرسید:

  • عزیزم چی می گی؟! محند کیه؟

خانومشون نشنید. آقاشون رفت بالای سرش خانومشون و آرام بهش زد. خانومشون تکونی خورد و پرسید:

       -  چیه؟

آقاخانشون گفت: محند و صدا زدی؟

خانومشون متعجب نگاهی به سر تا پای آقاشون انداخت و با پوزخندی گفت: گفتم محند؟!

آقاشون گفت: آره گفتی محند

خانومشون خندید و گفت: به تو گفتم محند؟!

آقاشون کله ای تکون داد. خانومشون بلندتر خندید. مکثی کرد و دوباره به آقاشون خیره شد و گفت: چرا بهت گفتم محند؟!

آقاخانشون با تعجب پرسید: محند کیه؟

خانومشون به سمت تلوزیون بزرگ ال سی دی برگشت. به بسته جوانی خوش چهره در سریالی ترکی اشاره کرد و گفت: اون خوشتیپه

آقاشون به نمای بسته جوان خوش چهره داخل تی وی نگاهی انداخت. مدتی به جوان که روبرو دختری زیبا ایستاده بود و با او صحبت می کرد خیره شد.سری تکان دادگفت: نه اون خوشتیپ تره خیلی

مکثی کرد.سرشو به چپ و راست تکونی داد و گفت :همونو بگو برات چایی بریزه

برگشت سرجاش. تو مبل فرو رفت و کلشو کرد تو گوشیش.

خانومشون گفت: فداش شم ناراحت شد..حسود نبودی که

آقاشون توجهی نکرد. خانومشون گفت:  لوس نشو دیگه محن...منم قاطی کردم. لوس نشو محمد دیگه یه چایی بریز بخوریم

آقاشون گفت: کار دارم

خانومشون عصبی شد و گفت: بهتون برخورد آقاخان

و بلند شد برا خودش یه چایی ریخت و دوباره روبرو تی وی نشست و غرق محند شد.

(نویسنده: بیژن حکمی حصاری)

  • بیژن حکمی حصاری