راز بقا
ماشین جلویی به خاطر مسافری؛ البته به نیت بقا؛ سریع زد رو ترمز. و بوم. ماشین شاسی بلند لوکس عقبی که فاصلش
کم بود و اصلن دوست نداشت با لکسوس چند صد میلیونی لک و لک برونه محکم کوبید به عقب مسافرکش.
سپر و شاسی چهار چرخ افتخار صنعت ماشین سازی وطن که معلوم نبود چند سر عایله ازش نون می خوردن و جمع
کرد. مسافرکش بنده خدا پرید پایین و تا عقب خودرو دید زد تو سرش. مسافراشم پیاده شدن. دو نفر که بی خیال
شدن و رفتن. دو نفر واستادن در کنار بقیه هم وطنان دعوا ببینن. داد و بیداده داراو ندار بالا گرفت.
دارا گفت: مردک به خاطریه مسافروسط خیابون زدی روترمز..
ندار بنده خدا هم که فکر می کرد در هر صورت مقصر ماشین عقبیه، صداشو انداخت تو سرش و داد زد: معلومه که
وسط خیابون میزنم روترمز. نزنم تو خرج زن وبچمو میدی آقازاده. نفست از جای گرمی درمیاد فکول کرواتی..اگه
خیلی مردی یه روزم بیا بشین پشت این لگن (لگد محکمی به ماشینش زد( ببینم می تونی دوزار دربیاری. خوبشم طلبکارم..طلبکارم چون تو امثال تو ری...
بقیه حرفاش منکراتی بود.
دارا که دید نه واقعا زندگی خیلی به ندار فشار آورده زیر لب یه فحشی داد و رفت تو ماشینش نشست. ندار دست بردار نبود. کلی هم طرفدار جمع کرد بود.جلو ماشین دارا رو گرفته بود و از زمین و زمان می نالید. پلیس سر رسید.
موقعیت بررسی کرد. وبر حسب قوانینی وتبصره هایی جدید، مسافرکش مقصر شناخته شد. مسافر کش بنده خدا که تا این لحظه پهلوانی شده بودو معرکه گرفته وزنجیرها پاره کرد بود، ناگهان با شنیدن نظرپلیس واداد. بقیه از پشتش
درآمدند. ولی قانون قانون بود. دارا لطف کردو خسارت خودشو نادید گرفت. با پوزخندی برلب دنده عقب گرفت
و با تیک آفی دور شد ومسافرکش موند و حوضش..
(نویسنده: بیژن حکمی حصاری)
- ۰ نظر
- ۰۶ تیر ۰۲ ، ۰۸:۰۹